نویسنده : samen sayan
تاریخ : چهارشنبه 91 دی 13
همه رفتند ، همین چند روز پیش
هرکاری کردم نشد
التماس ، خواهش ، گریه و ...
نشد که نشد
خیلی فکر کردم ببینم چرا نشد ؟
چرا منو نبردند ؟
یا اصلا بهتر بگم چرا گزینش نشدم ؟
دیدم هر جایی بخواهی وارد بشی یا استخدام بشی
باید یه سری گزینش ها رو ، یه سری امتحان ها رو بگذرونی !
به گذشته ، نه بهتر بگم به حالم نگاه کردم
دیدم هیچ چیز سر جایش نیست !
فکر - عقل - دست - پا - دل - چشم و...
هیچکدام کارهاش رو خوب انجام نداده
توقع بیجایی است که منو ببرند یا منو راه بدهند .
اما در آخر فکر کردم مگر نه این که با خانواده ای کریم طرفم............
ارباب
دلم گرفته
بغض راه گلویم را بسته
چون
همه دارند به پابوسی تو می آیند
طبق معمول من بی سر و پا جا ماندم
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
| نظر